جای آغوش خدا 

متروکه ترین شهر ، دلِ خون من است
ساکنانش تو و اندوه و غم است
نازنین از تو چه پنهان باشد
دلم آواره تر از شهر بم است !
مطمئن باش به جز با قَدَمَت
شهر آواره نگیرد سامان
مطمئن باش تو را میخواهد
دل بیچاره و بی یار و جان
آرزویم شده ای میخک من
تو برآورده شدن میدانی ؟
کِی تو را در بغلم میگیرم ؟
تا چه هنگام در این زندانی ؟
شده از شدت عاشق شدنت
به کسی نزد خودت جان بدهی ؟
از سر عشق بدون فرجام
شده هر روز تو تاوان بدهی ؟
بدترین رابطه بی تکلیفی است
هر دو با فاصله ها زندانیم
نه ز فردا خبری می آید ؛
نه به امید خدا می مانیم
دل من لک زده آغوشت را
دلکم هر نگرانی بی جاست
سینه ام جای تو را کم دارد
جای آغوش خدایم اینجاست .
من چنان غرق شدم در رویا
که به پیدا شدنم نیست امید !
این جهان با همه عاشق هایش
مثل من عاشق دیوانه ندید
باورم هست یقین دارم من
سالها بعد تو را خواهم داشت
در همان لحظه همان بار نخست
بوسه ای بر لب تو خواهم کاشت
سالها بعد تو را میگیرم
آنچنان سخت به آغوش خودم
تا همه فاصله ها گم بشوند
تو فقط باشی و آغوش خودم .
خ.خ.خ

آغوش ,عاشق منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سلامت پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان مکانی برای تفکر خبر فوق العاده ????خآکستری نوشت‌هایِ گیله دختر???? علی‌الله سلیمی | نویسنده و روزنامه‌نگار اینجا همه چی هست