من به تو محتاجم .
فصل عاشق شدن است
برگ ها را تو ببین در آسمان
به چه ترفندی و ناز و حیله ای
در هوا می رقصند .
فصل پاییز دل انگیز خدای عشق است
برگ ها می افتند
زیر پایم خش خشی شورانگیز
از زمین فریاد بر می آورد .
من زبان برگ را فهمیدم !
برگ ها با هر قدم در راه تو ؛
خبر از پاکی تو می گفتند
من به تو محتاجم .
به خودت نه به خدایم سوگند
از همان لحظه که در واشد و داخل گشتم
با همان برق نگاهت که به من افکندی
خشک گردیدم و از عمق دل عاشق گشتم .
تو مرا باور کن ،
نگذار خشک بمانم نگذر از عشقم
که مرا جز قلبم
که تمامش به وجودت دادم
هیچ اندوخته ای دیگر نیست
هیچ کس جز توی آتش پاره
قدرتش نیست مرا یکباره
در همان لحظه همان بسم الله
مات و مبهوت کند
پیر و فرتوت کند
آه عشقم ، نفسم میگیرد
از محبت خارها گل شده اند
باغ ها منزل بلبل شده اند
تو که خود گل بودی
پس چرا خار شدی !؟
تا از عشقم به تو فریاد زدم
گیج و بیمار شدی
ترس اندام تو را لرزاند و
سست و تب دار شدی
مگر از قصه ی من بی خبری !
مگر از بغض فرو خورده من
که تمامش از توست
نشنیدی و ندیدی اثری !
من به تو محتاجم
آه یک شب تو فقط کاری کن
بنشینم بغلت تا به سحر
حرف ها دارمت اندازه تنهایی خود
عقده ها در دلم اندازه زیبایی تو
تو چقدر زیبایی
من چقدر تنهایم
تو فقط باش و دلم را بشنو
نگذار جز قهوه
هیچکس کام مرا تلخ کند
قصه ها دارم از احوال دلم دلبر جان ؛
تو ولی خواب نرو
فرصتم اندک و این شب هرگز
قصد تکرار ندارد شاید
بگذار بوسه ای از سمت لبم
بنشیند بر دست
شاید این خلوت دل با دلدار
فقط اندازه این یک شب هست
پس دلت را تو بزن بر دریا
مطمئن باش از من
عشق من تند ولی پاکیزه است
باورم کن حتما
تو فقط باش چه با موی پریشان حالت
و چه با چادر مشکی بر سر
تو چه عریان باشی و چه با صد جامه ،
نزد من باشی و پنهان باشی
من به تو محتاجم .
نه به اندام پر اغواگر و مستانه تو
من به تو محتاجم .
اگرم فکر هم آغوشی و بوسیدن تو
میزند بر سر من
بگذارش تو به پای عشقم
که به آن هم ، چون تو
همزمان محتاجم
باورم کن تو ولی
که هزاران نیرنگ و هزاران هوس زودگذر
نتواند بزند گول ، دلم
که فراز این عشق ، هم ز البرز و دنا بیشتر است
هم ز الوند و دماوند بلند
مگر آنجا که تو طالب باشی
و منم جز به اطاعت کردن
چاره و راه ندارم هرگز
مگر آنجا که تو عاشق باشی
مگر آن لحظه که با خواهش دل
اندکی راست و صادق باشی
آن زمان است که در کنج اتاق
من و تو غرق ز حاجت هستیم
من به تو محتاجم ، تو به من محتاجی
تو به من محتاجی ؛
تا ببینی خودت از پنجره ی روشن عشق
تا بدانی که چگونه هستی در دل و در نظرم
باز اما تو چه عاشق باشی
و چه دلدار نباشم ، نشوم یار دلت
تو بدان یاور اغواگر من
تا زمانی که نفس میگیرم
من فقط عشق به تو دارم و در لحظه مرگ
آخرین بازدمم با نفست میگیرم
تو مرا باور کن
من به تو محتاجم
خ.خ.خ

محتاجم ,لحظه ,عاشق ,اندازه ,همان لحظه منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

azmado اینجا همه چی هست رونق تولید و پدافند غیرعامل ذره بین درون Londonmvauzyum3 house فایو مووی | دانلود رایگان فیلم و سریال جدید فروش دوربین های مداربسته